اشتراک گذاری





نوشته شده در تاریخ: 1398/12/1    کد خبر: 15721551   در دسته بندی مشروح اخبار نوشته شده توسط توسعه دهنده
زمان تقریبی مطالعه: 9  دقیقه

من در یازدهمین دوره انتخابات مجلس شاهین‌شهر هر چه دلت بخواهد دیدم

من در یازدهمین دوره انتخابات مجلس شاهین‌شهر هر چه دلت بخواهد دیدم

 

به گزارش پایگاه خبری صدای جویا از اصفهان، نورالله جویا خبرنگار و فعال مدنی طی یادداشتی با عنوان«من در یازدهمین دوره  انتخابات مجلس هر چه دلت بخواهد دیدم» آورده است؛ این بار دوست دارم نوشته‌ام را با چند بیت از اشعار پرمغز زنده‌یاد سهراب سپهری چهره ماندگار ادبی ایران شروع کنم، آنجا که سهراب می‌گوید؛


طفل، پاورچین‌پاورچین، دور شد کم‌کم در کوچه سنجاقک‌ها.

بار خود را بستم، رفتم از شهر خیالات، سبک بیرون

دلم از غربت سنجاقک پُر.

من به مهمانی دنیا رفتم؛

من به دشت اندوه،

من به باغ عرفان،

من به ایوان چراغانی دانش رفتم.

رفتم از پله مذهب بالا.

تا ته کوچه شک.

تا هوای خنک استغنا،

تا شب خیس محبت رفتم.

من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق.

چیزها دیدم در روی زمین؛

کودکی دیدم، ماه را بو می‌کرد.

قفسی بی در دیدم که در آن، روشنی پرپر می‌زد.

نردبانی که از آن، عشق می‌رفت به بام ملکوت.

من زنی را دیدم، نور در هاون می‌کوبید.

ظهر در سفره آنان نان بود، سبزی بود، دوری شبنم بود، کاسه داغ محبت بود.

من گدایی دیدم، در به در می‌رفت آواز چکاوک می‌خواست

و سپوری که به یک پوسته خربزه می‌برد نماز.

بره‌ای را دیدم، بادبادک می‌خورد.

من الاغی دیدم، یونجه را می‌فهمید.

در چراگاه «نصیحت» گاوی دیدم سیر.

شاعری دیدم هنگام خطاب، به گل سوسن می‌گفت: (شما)

و در ادامه؛

من نمی‌دانم

که چرا می‌گویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست.

و چرا در قفس هیچ‌کسی کرکس نیست.

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.

چشم‌ها را باید شست ، جور دیگر باید دید.

واژه‌ها را باید شست.

واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.

چترها را باید بست.

زیر باران باید رفت

و در ادامه؛

و نپرسیم که فواره اقبال کجاست؟

و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است.

و نپرسیم پدرهای پدرها چه نسیمی ، چه شبی داشته‌اند.

پشت سر نیست فضایی زنده،

پشت سر مرغ نمی‌خواند.

پشت سر باد نمی‌آید.

پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است.

پشت سر روی همه فرفره‌ها خاک نشسته است.

پشت سر خستگی تاریخ است.

پشت سر خاطره موج به ساحل صدف سرد سکون می‌ریزد.

  • با کمک از این متن ادبی باید بگوییم من در زمان تبلیغات، انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه شاهین‌شهر، میمه و برخوار چنین چیزهایی را در زیر دیدم؛

*من فقط شعار حماسه را دیدم اما از خود حماسه در شهرها و روستاهای این حوزه انتخابیه خبری نبود.

*من تزویر، منفعت‌طلبی، شعار و تکرار درس‌ها و داستان‌های تاریخی را به‌وفور دیدم.

*من رقابت را ندیدم بلکه جنگ را دیدم، آن‌هم چه جنگی، نگو و نپرس.

*من سردی انتخابات را دیدم از گرمی آن خبر نبود.

*من وحدت را ندیدم، بردار کشی را دیدم، همان کاندید که برای رسیدن به تک‌صندلی کرسی مجلس پشت برادرش را خالی کرد.

*من هر چه گشتم آدرس اخلاق را پیدا کنم به آن دست پیدا نکردم، اما تا دلت بخواهد بی‌اخلاقی را  دیدم.

*من مردمی را دیدم در این جلسات انتخاباتی از فقر، فحشا، اعتیاد و تورم به‌شدت می‌نالیدند، در حالی که هم درد و هم درمان درد مشخص بود اما اقدام و عمل را ندیدم.

*من فرار از شفافیت، ترس از دست دادن رأی مردم را دیدم اما از برگزاری مناظره انتخاباتی خبری نبود.

*من کت‌وشلوار انقلابی و انقلابی گری و شعار ولایتمداری و اسلام را به چشم و گوش خودم دیدم و شنیدم، اما از باطن آن‌کسی خبر نداشت.

*من طباخی را دیدم که در این مدت‌زمان تبلیغات شب و روز فقط برای یک ستاد انتخاباتی از چلوکباب گرفته تا خورشت قورمه‌سبزی همراه با ماست و نوشابه و سالاد غذا طبخ می‌کرد درحالی‌که چند کوچه بالاتر دختری را دیدم که سر چهار راه برای خریدن یک‌لقمه‌نان گدایی می‌کرد.

*کاندید انتخاباتی را دیدم که با دارایی کم می‌گفت برای حفظ نظام آمده است و از آن‌طرف کاندید دیگری را دیدم که با دارایی زیاد ظاهراً برای تضعیف نظام آمده بود.

*چاپخانه‌ای را دیدم که شب و روز برای یک کاندید پوستر، بنر و بروشور انتخاباتی چاپ می‌کرد درحالی‌که چند کوچه بالاتر پسری به خاطر بیکاری به سراغ اعتیاد رفته بود و زندگی اش با کلمه‌ای به اسم طلاق در حال فروپاشی بود.

*و جالب‌تر از همه ترازوی قانون را دیدم، دو تصویر از یک دادستان را دیدم که یک تصویر آن در شعبه سوم خشونت را به نمایش گذاشت و تصویری دیگری در اتاقش مهربانی را، و من مانده بودم کدام‌یک را باور کنم.

*تخلفات انتخاباتی چه در فضای مجازی و چه در حقیقی تا دلت بخواهد دیدم.

و در پایان به قول سهراب؛

مردمان را دیدم.

شهرها را دیدم.

دشت‌ها را، کوه‌ها را دیدم.

آب را دیدم، خاک را دیدم.

نور و ظلمت را دیدم.

و گیاهان را در نور، و گیاهان را در ظلمت دیدم.

جانور را در نور، جانور را در ظلمت دیدم.

و بشر را در نور، و بشر را در ظلمت دیدم.

این حوزه انتخابیه قسمت کوچکی از ایرانمان بود، و امیدواریم در سایر حوزه‌های انتخابیه چنین اتفاقی که این خبرنگار کوچک ملت ایران به آن اشاره کرده‌اند به‌هیچ‌عنوان نی افتاد باشد و فردا مردمی که مثل همیشه برای حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی، امنیت و پیشرفت آن به‌پای صندوق‌های رأی می‌آیند در انتخاب افراد اصلح جهت تشکیل یک مجلس انقلابی و کاملاً مردمی به‌شدت دقت کنند.

انتهای پیام/ج

مرتبط با جغرافیای ایران با کلید #
ما را دنبال کنید:
+