اشتراک گذاری





نوشته شده در تاریخ: 1401/9/27    کد خبر: 15725491   در دسته بندی مشروح اخبار نوشته شده توسط توسعه دهنده
زمان تقریبی مطالعه: 6  دقیقه

یادداشت؛

جهان زیستگاه است نه کشتارگاه

جهان زیستگاه است نه کشتارگاه

  استاد عرفان اسلامی دانشگاه شهید بهشتی گفت: دریغ که هرگز بخت با ما یار نبوده که تخت مدیریت کشور را افرادی تصاحب کنند که قدرت سیاسی را وسیله‌ای برای تحقق عدالت و دفاع از حقوق مردم بدانند.

به گزارش پایگاه خبری صدای جویا از تهران، دکتر ناصر مهدوی فیلسوف و روشنفکر دینی، استاد عرفان اسلامی دانشگاه شهید بهشتی طی یادداشتی با عنوان «جهان زیستگاه است نه کشتارگاه» آورده است؛ دریغ که هرگز بخت با ما یار نبوده که تخت مدیریت کشور را افرادی تصاحب کنند که قدرت سیاسی را وسیله‌ای برای تحقق عدالت و دفاع از حقوق مردم بدانند.


 چه در گذشته و چه اکنون؛ هر که از راه رسیده و سوار بر اسب سرکش قدرت شده؛ کامجویی خود را بر کاستن از درد و رنج مردم ترجیح داده و صدای ستایشگران را بلند و سرب در حنجره مخالفان خود ریخته است.

 از بودا متنی می‌خواندم که نوشته بود: من به نزد شما آمده‌ام که بار سنگین رنج‌هایتان را بر دوش کشم، من باید به هر قیمتی بار محنت همه موجودات را بر دوش کشم، من عهد کرده‌ام که همه موجودات را نجات دهم؛ می‌دانید چرا به انسان‌ها عشق می‌ورزم؟ زیرا از هوس‌ها و امیال خود پیروی نمی‌کنم، تقلا نمی‌کنم تا فقط خود را راضی نگه‌دارم؛ هدف زندگیم تنها رهایی خودم نیست. قلب من برای من است؛ اما سایر انسان‌ها نیز در آن جای دارند و به همه مهر می‌ورزم.

 من نجات خود را در بختیاری همه انسان‌ها می‌دانم. من باید آدمیان را از پرتگاه هولناک زندگی پس بکشم ۰ من باید پیام‌آور رهایی از درد‌ها و محنت‌ها باشم و باید به‌تنهایی دست به گریبان رنج‌های انسان‌ها باشم و از پریشان‌حالی آنها بکاهم. (بخشی از کتاب از جوامع ابتدایی تا ذن ص ۸۰)

مولانای عزیز می‌گوید؛ کار مردان روشنی و گرمی است کار دونان حیله و بی‌شرمی است صد دریغ که ما از گذشته‌های دور در حسرت کارگزارانی بوده‌ایم که به‌جای داشتن قلب‌های مهربان؛ از جان‌های تلخ برخوردار و به‌جای بهره‌مندی از عقل‌های فروزان؛ اسیر مغزهای زنگ‌زده بوده‌اند. به همین سبب مزه شیرین زندگی را نچشیدیم و دست نوازشگری که بخواهد از بار سنگین اندوهمان بکاهد را ندیدیم.

 چقدر این بیت درخشان حافظ با نجواهای بودا همدلانه است که می‌گوید؛ مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست.

 آری هر خطایی ممکن است بخشوده شود الا خطایی که به سبب آن دلی شکسته شود؛ یا انسان بی‌گناهی آزار ببیند و یا صاحب حقی از حقوق خود محروم گردد. من در سراسر عمرم از هیچ روحانی محترمی نشنیدم که بر سر منبر وعظ و خطابه به مردم بگوید که پیامبر آمده تا از رنج مردم بکاهد و به خانه‌های مردم شادی ببرد. هر چه شنیدم بیشتر از محاربه و قصاص و تبری و ستیز با مخالفان دین و خدا بود. می‌دانید چرا؟ چون مفاهیمی همچون عشق؛ فداکاری؛ اصلاح و چاره‌سازی در اندیشه آنان متاعی بسیار نایاب و گران‌بها بود و معلم‌های دینی ما هرگز و هرگز درس ندادند که درد دیگری را داشته باشیم و به همه انسان‌ها مهر بورزیم. برای همین برخی از مقامات از مرگ دیگران خشنود می‌شوند و از دستگاه قضا می‌خواهند که عجله کند و باز هم نفس بگیرد؛ این یعنی بحران، بحران اخلاقی که خود را بر همه ترجیح می‌دهیم و بحران سیاسی که به‌جای بهره‌مندی از خرد؛ راه‌حل‌های غلط را تکرار می‌کنیم.

 در تاریخ ما تا دلتان بخواهد شاه اسماعیل و شاه‌عباس و ناصرالدین‌شاه و هزاران انسان آهن دل داشته‌ایم؛ اما در همه تاریخ سوختیم از حسرت همنشینی با مردان بزرگی چون علی ( ع) و همچون بودا که حاضر بودند خودشان درد بکشند؛ بار سنگین رنج‌های بزرگ را بر دوش گیرند؛ اما مردم شب‌ها آسوده سر بر بالین گذارند و صبح‌ها با امید از خواب برخیزند. ما همیشه به دنبال آرزوهایمان دویده‌ایم؛ ولی هرگز به آنها نرسیده‌ایم.

 خسته‌ام از این کویر؛ این کویر سرد و پیر

 این هبوط بی‌دلیل؛ این سقوط ناگزیر

ای مسافر غریب در دیار خویشتن

 با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر

این تویی در آن‌ طرف پشت میله‌ها رها

این منم در این‌طرف پشت میله‌ها

اسیر دست خسته مرا مثل کودکی بگیر با خودت مرا ببر

 خسته‌ام از این کویر؛ خسته‌ام از این کویر

کد خبر؛

مرتبط با جغرافیای ایران با کلید #
ما را دنبال کنید:
+